درجستجوی خویش

ساخت وبلاگ

وقتی ذهنم خیلی درگیره، شب قبلِ خواب، خیلی خوب مسواک میزنم. دقیقن با همون قواعد علمی که بارها توی تلویزیون دیدم. خیلی هم بی ربط نیستن به هم. موقع مسواک زدن فکر می کنم، تحلیل می کنم، بالا و پایین می کنم، من چقد مقصرم، دیگری چقد. چقدر سخته منصفانه قضاوت کردن بین خودت و دیگری. یه چیزی درونت هست که همواره دیگری رو مقصر نشون میده. یه چیزی درونت هست که دگمه آف منطق ات رو میزنه، نمیذاره تحلیل منطقی کنی، نمیذاره لامصب. انگار یه جور ذره بینه، اشتباهات تو رو ریز نشون میده و غلطای دیگری رو درشت. چقد سخته شکستنش!

 

درجستجوی خویش...
ما را در سایت درجستجوی خویش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دریا darya بازدید : 193 تاريخ : پنجشنبه 25 دی 1393 ساعت: 10:32

بعد از 4 روز از بستر برخاستم، نمیدونم امید به اینکه تو دعوتم کنی بهم انرژی برخاستن داد یا واقعن حالم رو به بهبود بود. بعد از 5 روز دوش گرفتم. چه خوب بود لذت تمیز شدن زیر آب گرم. موهامو با وسواس خاصی سشوار کردم حتی یه لاخ مو هم از قلم نیفتاد. بعد با موچین به جون ابروهام افتادم و صورتم. این روزها هر وقت چشمم به ناخن هام میافتاد، غصه ی مریضی ام و اینکه هنوز کسی رو پیدا نکردم که خونه رو بهش اجاره بدهم، چند برابر می شد. ناخن های پام  تا نصفه لاک قرمزِ گرونِ خوشرنگم بهش بود و بعضی هاشون شکسته بودن، ضعیف تراشون. همون لاکی رو می گم که هر کی می بینه می گه چه خوشرنگه و من هم بلافاصله داستان اینکه چه جوری بهم غالب شده و نه هزار تومن دو سال پیش بابتش دادم رو، با علاقه خاصی تعریف می کنم. ناخن هام رو مرتب کردم، سوهان کشیدم. دست و پام رو اپیلیدی کردم، با دقت زیاد. رفتم جلوی دراوری که این روزها هی آگهی میدادم برای فروشش تو کیجیجی، حس کردم لاکهام در رقابتی سخت زیر نگاههای من برای انتخاب شدن هستن. هر کدوم سعی دارن خودشون رو زیباتر از بقیه نشون بدن. صورتی که کمی متمایل به سرخابی بود، خودش رو توی دلم جا کرد. شاید چون رنگ لباس تنم بود. نارنجی و طلایی رو برای دست هام انتخاب کردم. انتظارِ بعد از لاک زدن همیشه برای من کشنده بوده و هست. هیچوقت، با کمال قطعیت می تونم بگم هیچوقت، نتونستم صبر کنم تا لاک هام کاملن خشک بشن. همیشه از اندکی تا کاملن خرابشون کردم. بستگی داشته به اینکه چقدر تونستم صبر کنم. امروز صبورتر بودم، این روزها صبورتر شدم شاید. امروز اندکی، درحد سه تا سرسوزن، خراب شدن. حالا آماده بودم، اما دعوت نشدم. خودم رو به اون راه زدم، چای ریختم و نوشیدم و رمان خوندم. رمان سووشون. 

درجستجوی خویش...
ما را در سایت درجستجوی خویش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دریا darya بازدید : 207 تاريخ : 21 دی 1393 ساعت: 11:18